شرح دعای سحر امام خمینی (ره) (قسمت دوازدهم)

شرح دعای سحر امام خمینی (ره) (قسمت دوازدهم)

۲۷ خرداد ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماع

 

 

اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ عِلْمِكَ بِانْفَذِهِ، وَ كُلُّ عِلْمِكَ نافِذٌ، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِعِلْمِكَ كُلِّهِ.

بار الها از تو سؤال مى‏ كنم به نافذترين علمت، و همه علم تو نافذ است، بار الها از تو سؤال مى ‏كنم به همه علمت.

 

 

آيا حقيقت واجب تعالى وجود بشرط لا است يا وجود لا بشرط؟

اصحاب سلوك و عرفان و مشايخ معرفت و صاحبان يقين اختلاف دارند در اينكه حقيقت واجب (جلّ سلطانه، و بهر برهانه) عبارت است از وجود به شرط آنكه اشياء به همراه او نباشد كه از آن تعبير مى‏كنند به بشرط لا و مرتبه احديت و تعين اول و هويت غيبيه و مرتبه عماء بنابر قولى.[1] يا آنكه حقيقت واجب عبارت است از وجودى كه نسبت به همراه بودن اشياء با او شرطى در آن نباشد. لا بشرط شى‏ء يعنى طبيعت با حيثيت طبيعت بودن كه از آن به وجود مطلق تعبير مى ‏شود، چنانكه مثنوى گفته است:

ما عدم هاييم هستى‏ ها نما

تو وجود مطلق و هستى ما

و باز از آن تعبير مى ‏شود به هويت ساريه در غيب و شهود، و عنقاء مغرب كه به دام اوهام حكماء در نيفتد، چنانكه گفته شده است:

عنقا شكار كس نشود دام باز گير

كانجا هميشه باد به دست است دام را

و همين بزرگان در عين اختلافى كه در حقيقت واجب از آن نظر كه گفته شد دارند متفق‏اند در اينكه: فيض اقدس و تجلى در مقام واحديت و آنچه را كه در غيب الغيوب بود از اعيان ثابته و اسماء الهيه در عالم غيب ظاهر ساختن و فيض مقدس و درخواست ظهور مفاتح غيب از حضرت علمى در عالم عين و از عالم غيب در عالم شهادت هر دو اين‏ها (يعنى فيض اقدس و فيض مقدس) سايه ‏هاى آن وجود واجب ‏اند، و سايه هر چيزى به اعتبارى خود اوست و به اعتبار ديگر غير اوست. و نيز متفق‏ اند در اينكه حقيقت وجود بلكه موجود حقيقى يكى بيش نيست.

و البته نظر بزرگان فن كه هم با برهان مطابق است و هم با شهود و عيان موافق است، بر وجه دوم قرار گرفته يعنى آنكه حقيقت آن ذات عبارت است از واجب الوجود بدون آنكه همراه بودن با چيزى شرط آن باشد و يا به تعين و حيثيتى مشروط باشد چه حيثيت تعليلى و چه حيثيت تقييدى زيرا حقيقت او عبارت است از وجود صرف و خير محض و نور خالص بدون آنكه عدمى به او راه يافته و يا شرى به او آميخته و يا غبار ظلمتى بر چهره او نشسته باشد. و در انتزاع مفهوم وجود از او عدم هيچ چيزى مدخليت ندارد، بلكه به حسب ذات مصداق وجود است. و در نزد ارباب تحقيق و اصحاب تدقيق ثابت شده كه مصداق ذاتى هر چيز عبارت از آن است كه انتزاع آن مفهوم از آن چيز نيازى نداشته باشد كه حيثيتى تعليلى و يا تقييدى در آن دخالت داشته باشد بلكه با قطع نظر از همه چيز و همه حيثيات، آن مفهوم از آن چيز قابل انتزاع باشد، كه اگر چنين نباشد آن مصداق، مصداق بالذات نخواهد بود. و فيض منبسطى كه همه اشياء را فراگير است و با همه چيز همراه است سايه آن وجود لا بشرط است نه سايه وجود بشرط ل.

براى درك اين مطلب دقيق در آيه ‏هاى ذيل دقت شود: اوست كه خداى در آسمان است و خداى در زمين، و او با شماست هر جا كه باشيد، و اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، آگاه باشيد كه او بر همه چيز احاطه دارد. [2]

عالم وجود، ظهور كمالات ذات است و علم به آن همان علم متعلق به ذات است‏

اكنون كه اين مطلب براى تو محقق شد، اگر چشم دلت سالم باشد و غبار تعصب جلوى آن را نگرفته باشد خواهى ديد كه به اعتبار سريان هويت و اطلاق سلطنت، او همه اشياء است، و به ملاحظه حد و تعينى كه اشياء دارند و نقصى كه همواره به همراه حد و تعين است او هيچ يك از اشياء نيست. و در فرمايش مولى الموحدين و سلطان العارفين و امير المؤمنين عليه السّلام نيكو تأمل كن كه فرمود: در اشياء داخل است نه به طور آميختگى، و از آنها خارج است نه به گونه كناره‏ گيرى. و فرمود: جدايى كه ميان خدا و اشياء هست جدايى از جهت صفت است نه آن جدايى كه به طور كناره‏ گيرى باشد.

اگر به آنچه گفتيم احاطه يافته باشى مشروط به اينكه با عزمى لطيف و ذوقى سالم با لسان استعداد كه از لسان ظاهر بليغ ‏تر و منطقش از منطق ظاهر فصيح‏تر و قولش و كلامش عزيزتر است، با چنين زبان و منطق دل و ذكر باطن و دعاى قلب از حضرت علمى خواستار شوى كه از درياهاى علوم قطره‏اى به تو افاضه كند و از تجليات علمى اندكى بر دل تو تجلى نمايد تا به اجازه او شناختى حاصل كنى به يارى و توفيقش براى تو منكشف شود كه اشياء چگونه از حيث ذات منتسب به اويند بدون هيچ حيثيتى و حيثيتى، و چگونه اشياء در نزد او منكشف ‏اند به واسطه آنكه حضرتش بذاته ذات مقدس خود را تعقل نمايد. و حقيقتى براى تو روشن شود كه فرموده ‏اند: علم حق تعالى به اشياء عبارت است از كشف تفصيلى در عين علم بسيط اجمالى. و حقيقت آنچه امام صادق عليه السّلام در حديث كافى فرموده است روشن شود كه مى‏ فرمايد: خداى تعالى پروردگار ما، تا بود علم ذات او بود در حالى كه معلومى نبود، و شنوايى ذات او بود در حالى كه مسموعى نبود، و بينايى ذات او بود در حالى كه مبصرى نبود، و قدرت ذات او بود در حالى كه مقدورى وجود نداشت. و چون اشياء را پديد آورد و معلوم وجود يافت، علم او بر معلوم تعلق گرفت، و سمع بر مسموع قرار گرفت، و بصر بر مبصر افتاد، و قدرت بر مقدور واقع شد ...

و معناى فرموده امام باقر عليه السّلام روشن گردد كه در روايت كافى مى‏ فرمايد: خدا بود و جز او هيچ نبود، و همواره به آنچه شنيدنى بود عالم بود. پس علم او به آن چيز پس از وجودش همانند علم اوست به آن چيز پيش از وجود يافتنش.

و نيز معلوم مى ‏شود كه اسماء و صفات و لوازم آن دو از اعيان ثابته و لوازم آنها و لوازم لوازم آنها تا پايان لوازم، بلكه فيض مقدس و ظل منبسط، همگى به گونه‏ اى در نزد او حاضرند با تصور ذاتش از براى ذاتش، و منكشف ‏اند در حضرتش با انكشاف ذاتش از براى ذاتش، بدون آنكه تكثر و يا تعينى داشته باشند، زيرا اسم عين مسمى است، و صورت اسم يعنى اعيان، عين اسم و مسمى است، و ظل منبسط عين حقيقت الهيه است و در آن مستهلك است و از براى آن اصلا حكمى نيست و استقلالى ندارد. و اينكه از آن به لازم و اسم و مفهوم و ديگر الفاظ و عبارات تعبير مى‏ كنيم فقط در مقام تعليم و تعلم است و گر نه مكاشفات و برهانها مخالف با آن بوده و علوم ذوقى با اين الفاظ هماهنگى ندارد.

آن جامه كز حروف بود تار و پود او

كى بر قد بلند نگارم رسا بود

بلكه فهميدن اين گونه حقايق از عهده برهان هاى مشّائيان و قياسهاى فلاسفه و مجادله ‏هاى اهل كلام بيرون است.

پاى استدلاليان چوبين بود

پاى چوبين سخت بى ‏تمكين بود

و چه نيكو سروده عارف شيرازى (قدس سرّه):

مدعى خواست كه آيد به تماشاگه راز

دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد

عقل مى ‏خواست كز آن شعله چراغ افروزد

برق غيرت بدرخشيد و جهان برهم زد

و اين علم مخصوص صاحبدلان از مشايخ است كه از مشكلات نبوت و مصباح ولايت با رياضت ‏ها و مجاهدت‏ ها بهره ‏مند شده‏ اند؛ كجا ما و امثال ما را رسد كه دم از اين گونه علوم زنيم و حال آنكه از علم بجز مفهوم لفظى آن و از علوم رمزى انبياء و اولياء و رواياتشان بجز خطوطى كه نوشته شده و قشر ظاهر آن چيزى نمى ‏دانيم، زيرا گرفتار ظلمت عالم طبيعت هستيم و نظر خود را تنها به جهان طبع دوخته‏ ايم و به تار عنكبوت هايى كه از ماديات تنيده ‏اند چنگ زده‏ ايم و همت بر آن گماشته ‏ايم، با اينكه سست‏ ترين خانه ‏ها خانه عنكبوت است. و ما را نرسد كه با اين ديده‏ هاى كور، انوار علوم او و تجليات ذات و صفات و اسماء آن حضرت را مشاهده نماييم و با اين زبان گنگ در اين باره سخن بگوييم كه كسى كه خدا براى او نورى قرار نداده باشد او را نورى نخواهد بود. و نور را بجز نور درك نكند و عالم را بجز عالم نمى ‏شناسد.

بلى اگر از اين ظلمت آباد ظالم سرا بيرون شديم و از اين خانه وحشتناك خراب آباد جدا گشتيم و به سوى خدا و رسولش هجرت نموده و مشمول عنايت ازلى شديم و به مقام موت و فنا در ذات و صفات و اسماء او رسيديم، آن وقت است كه پاداش ما بر خداست، و جمال و بهاء و تابش انوار او را مشاهده خواهيم نمود. سپس خداوند ما را با حيات دوم زنده كرده و با بقاء خودش ما را باقى نگه داشته و علم شهودى و كشف حقيقى براى ما حاصل شود به آنكه علم او به ذاتش عين علم به كمالات ذات و لوازم اسماء و صفاتش مى‏باشد، نه آنكه علم متأخر و يا علم ديگرى باشد، بلكه علم به كمالات ذات با همان علمى است كه در حضرت ذات متعلق به ذات است. و اگر اين علم بسيط در حضرت ذات نبود نه حضرت واحديت اسمائيه و صفاتيه محقق مى‏شد و نه اعيان ثابت ه‏اى كه در حضرت علمى به واسطه محبت ذاتى محقق شده و نه اعيان موجوده.

صدر حكماء متألهين و شيخ عرفاء شامخين (رضوان اللّه عليه) در كتاب اسفار در تقرير منهج صوفيه چنين مى‏گويد: چون علم حق تعالى به ذاتش عين وجود اوست و اين اعيان با وجود ذات او موجودند، لذا آن اعيان نيز با عقل واحدى كه همان عقل ذات است معقول‏اند، و آن اعيان با كثرتى كه دارند معقول به عقل واحدند، چنانكه آنها با كثرتى كه دارند موجود به وجود واحدند، يا آنكه عقل و وجود در آن مقام يكى است. بنابراين ثابت شد كه علم خداى تعالى به همه اشياء در مرتبه ذات حق تعالى و پيش از وجود اشياء است.

(پايان آنچه مى‏ خواستيم از سخن صدر المتألهين نقل كنيم).

هشدارى به زبان اهل ذوق در نفوذ علم حق تعالى‏

بدان اى دوست كه عوالم كلى پنج‏گانه سايه حضرات پنج‏گانه الهى هستند و چون خداى تعالى با اسم جامع خود بر حضرات تجلى كرد در آيينه انسان خودنمايى كرد كه همانا خدا آدم را به صورت خود آفريد.

نظرى كرد كه بيند به جهان صورت خويش

خيمه در آب و گل مزرعه آدم زد

پس انسان است اسم اعظم الهى و سايه بلند او و خليفه خدا در همه عوالم و خداى تعالى با فيض اقدس و ظل ارفعش تجلى كرد، پس در ملابس اعيان ثابته از غيب مطلق و حضرت عمائيه ظهور كرد.

سپس به فيض مقدس و رحمت واسعه و نفس رحمانى از غيب مضاف و كنز مخفى- و بنا به طريقه شيخ عارف ما (مدّ ظله) از مرتبه عمائيه- در مظاهر ارواح جبروتى و ملكوتى يعنى عالم عقول مجرد و نفوس كلى تجلى فرمود. سپس در دو آينه عالم مثال و خيال مطلق يعنى عالم مثل معلّقه تجلى كرد. سپس در عالم شهادت مطلق يعنى عالم ملك و طبيعت تجلى فرمود. پس انسانى كه جامع همه عوالم و آنچه در آنهاست مى ‏باشد سايه حضرت جامع الهى است. و عالم اعيان، سايه حضرت غيب مطلق است. و عالم عقول و نفوس سايه حضرت غيب مضافى كه به غيب مطلق نزديك است مى ‏باشد. و عالم خيال و مثال مطلق، سايه حضرت غيب مضافى كه به شهادت نزديك است مى ‏باشد. و عالم ملك سايه حضرت شهادت مطلق است: مگر نبينى كه پروردگارت چگونه سايه را كشيده است؟ اين مدّ ظل در حضرت اسماء و اعيان ثابته به ظل اقدس است، و در حضرت شهادت و عالم ملك و ملكوت و جبروت به واسطه ظل مقدس است.

ارتباط موجودات با حق متعال ربط مقيد با مطلق است‏

بلكه گوييم كه موجودات با تمام مراتب بالا و پايينى كه دارند همگى به وجه مخصوصى بدون آنكه چيزى واسطه باشد مرتبط با خداى تعالى مى ‏باشند، زيرا مقيد در باطن و سرّ خود با مطلق مربوط است بلكه به يك توجيه، عين مطلق است كه راسخون در معرفت آن را درك مى‏ كنند. و شيخ عارف كامل ما (كه خدا سايه اش را بر سر مريدانش مستدام بدارد) مى ‏فرمود كه مقيد در باطن خويش همان اسمى است كه خداوند علم آن را مخصوص خود نموده و آن همان غيبى است كه جز او كسى آن را نمى ‏داند، زيرا باطن او همان مطلق است و ظهور تعينى دارد نه حقيقتى. بنابراين همه موجودات بدون آنكه واسطه‏ اى در ميان باشد نزد خدا حاضرند.

و از اينجا نفوذ علم خدا و سريان شهود بارى تعالى شناخته مى ‏شود كه خداى تعالى بواطن اشياء را مانند ظواهرشان، و عالم ملك را همچون عالم ملكوت، و عالم اعلى را مانند عالم پايين مى ‏بيند بدون آنكه چيزى واسطه رؤيت باشد چنانكه محجوبين مى‏ گويند.

و در ظهور و حضور در نزد او شدت و ضعفى نيست، چنانكه امير المؤمنين عليه السّلام بنابر آنچه در وافى است مى‏ فرمايد: علم خدا به مردگان از دنيا گذشته مانند علم اوست به زندگان باقيمانده، و علم او به آنچه در آسمان‏هاى برين است مانند علم اوست به آنچه در زمين ‏هاى پايين است.

پس در آيات زير نيكو تدبر شود كه فرمود: ما به او از شما نزديك‏تريم، ما به او از رگ گردن نزديك‏تريم، و او به همه چيز احاطه دارد. بلكه در حقيقت وجودى نيست و هويت مطلق براى هيچ موجودى از موجودات نيست، و اوست اوى مطلق و قيّوم تام.

پس از خواب غفلت بيدار شو و در زمره مؤمنان و يكتاپرستان باش.

 

[1] ) و بنابر قول ديگر مرتبه عماء مرتبه‏ اى است كه لا اسم له و لا رسم له، و علم مستأثرى است كه مخصوص ذات تعالى است. (مترجم)

[2] ) كه اگر وجود به شرط لا اخذ شده بود معانى اين آيات درست نبود دقت شود (مترجم)

منبع: مرکز تحقیقات اسلامی

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث