حکمت های رمی جمرات(۲)

حکمت های رمی جمرات(۲)

۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ 0 فرهنگ و اجتماع

پیام رمی و رجم

بحث در رابطه با پیام‌های رمی جمرات بود. بیان شد که محال است حضرت باری تعالی، بدون حکمت دستور دهد که هر روز، هفت ریگ به این ستون­ها بزنیم! این کار قطعاً پیامی دارد. گاهی از رمی، تعبیر به «رجم» نیز می‌شود. یکی از رسوم عرب این است که وقتی می­خواهند از چیزی اظهار تنفّر کنند، گاهی لفظی اظهار تنفّر می‌کردند و گاهی عملی. تنفّر لفظی عبارت از «لعن» است؛ مثلاً خداوند متعال، ظالم را در قرآن لعن کرده است:
 
﴿أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ ﴾1
 
معنای این لفظ، آن است که گوینده، می­خواهد با این جمله، از هر ظالمی اظهار تنفّر کند و طرد «لفظی» است. طرد «عملی» این بود که آن­ها ریگ بر می‌داشتند و پرتاب می­ کردند؛ مثلاً به طرف قبر شخصی که برای تخریب کعبه جاسوسی کرده بود، ریگ می ­زدند. یا بعدها که ابولهب به درک واصل شد، مسلمانان سر قبر ابولهب می­ رفتند و ریگ می­ زدند، تا عملاً اظهار کنند که از ابولهب و کارهای او نفرت دارند. یا در زمان حضور ائمّه‌ی اطهار(ع)، شیعیان بر سر قبر معاویه می­ رفتند و ریگ می­ زدند و این­گونه عملاً اظهار تنفّر می­ کردند.
بنابراین، رمی یعنی «سنگ زدن» و پیام این سنگ زدن، «اظهار تنفّر» است. یکی از قوانین فقهی در اسلام، «رجم کردن» است. فقط در یک مورد دستور به رجم وجود دارد و آن، جایی است­ که مرد زن‌دار با زن شوهرداری از راه نامشروع، ارتباط برقرار کنند و مرتکب عمل منافی عفّت شوند! در این صورت، دستور است که تا نصف بدن آنان را درگودال خاکی بگذارند و آن‌قدر با سنگ بر آن‌ها بزنند، تا جان دهند؛ یعنی مسلمانان با رجم کردن، از این عمل زشت که منشأ آن، «خباثت» نفس این زن و مرد است، عملاً اظهار تنفّر نمایند. بدترین گناهِ عملی از نظر اسلام همین است، و بدترین کیفر، یعنی رجم نیز برای آن در نظر گرفته شده است. پس معنای رمی، «رجم و طرد» و «اظهار تنفّر عملی یا لفظی»، از شخص بدکار یا کردار ناپسند است و این، اثر و پیام رمی جمرات برای حاجی می‌باشد.
 

رمی جمرات نماد مبارزه با شیطان

علّت این‌که جمره نماد شیطان است، چیست؟ محل‌هایی‌که ستون­ها قرار دارد، جایی است که شیطان، با حضرت ابراهیم(ع)و حضرت اسماعیل(ع)و هاجر، در موقعی که حضرت ابراهیم(ع)می­ خواستند فرزندشان را ذبح کنند، ملاقات کرده و به وسوسه‌ی ایشان پرداخته است. هم‌چنین همان‌گونه که در مباحث قبلی بیان شد، جمره، نماد «نفس امّاره» می‌باشد.
رمی جمرات، مستند به روایات بسیاری است؛ در روایتی از امام موسی کاظم(ع)بیان شده که جمره، «نماد شیطان» است. علی ­بن ­جعفر، نقل م ی­کند که از برادرم موسی­ بن‌ جعفر(ع)پرسیدم: چرا خداوند دستور رمی و رجم در مراسم حج داده است؟ حضرت فرمودند:
 
«لِأَنَّ إِبْلِيسَ اللَّعِينَ كَانَ يَتَرَاءَى لِإِبْرَاهِيمَ(ع)فِي مَوْضِعِ الْجِمَارِ فَرَجَمَهُ إِبْرَاهِيمُ فَجَرَتِ السُّنَّةُ بِذَلِك»2
در محلّ این سه ستون، شیطان بر حضرت ابراهیم(ع) مجسّم شده و حضرت ابراهیم(ع)، شیطان را سنگسار کردند؛ پس این کار سنّتی شد تا حاجیانی که برای زیارت خانه ­ی خدا می ­روند، این جمرات را سنگسار کنند. در روایت دیگری، امام صادق(ع) می‌فرمایند: 
 
« أَوَّلُ مَنْ رَمَى الْجِمَارَ آدَمُ (ع)وَ قَالَ أَتَى جَبْرَئِيلُ(ع) إِبْرَاهِيمَ فَقَالَ ارْمِ يَا إِبْرَاهِيمُ فَرَمَى جَمْرَةَ الْعَقَبَةِ وَ ذَلِكَ أَنَّ الشَّيْطَانَ تَمَثَّلَ لَهُ عِنْدَهَا»3
اوّل کسی که جمرات را سنگ زد، حضرت آدم بود. جبرئیل نزد ابراهیم(ع) آمد و به حضرت ابراهیم(ع) گفت: این ستون­ها را سنگ بزن! حضرت ابراهیم(ع) آن ستونی که به مکّه نزدیک­تر است (جمره‌ی عقبه) را سنگ زد؛ زیرا در آن‌جا، شیطان خود را به صورت پیرمردی به حضرت ابراهیم(ع)نشان داد. 
 

تمثیل شیطان بر حضرت ابراهیم

تفصیلِ داستان تمثیل شیطان، در روایتی بیان شده که در ذیل، به ترجمه‌ی روان آن اشاره می‌شود و سپس، اصلِ متن روایت به‌طور کامل بیان می‌گردد:
موقعی که حضرت ابراهیم(ع) فرزندش اسماعیل(ع)را برای قربانی آورد، پیرمردی در مقابل حضرت ابراهیم(ع) مجسّم شد و گفت: قصد و نیّت تو چیست؟ حضرت ابراهیم(ع) فرمودند: می­خواهم این غلام را ذبح کنم. پیرمرد  گفت: خیلی عجیب است؛ تو می‌خواهی بچّه­ ای را قربانی کنی که یک چشم برهم­زدن گناهی مرتکب نشده است؟! حضرت ابراهیم(ع)گفتند: وای بر تو! من از پیش خود این‌کار را انجام نمی­دهم؛ خدا دستور چنین کاری را به من داده است و به صورت وحی به گوش من خورده که فرزندم را ذبح کنم. شیطان برای این­که او را منصرف کند،  قسم خورد و گفت: آن کسی که این کار را به تو امر کرده، شیطان بوده است. ابراهیم(ع)فرمودند: نه! این‌کار شیطان نیست؛ به خدا قسم من دیگر با تو حرف نمی­زنم و مزاحم من نشو.سپس تصمیم بر ذبح فرزند گرفت. شیطان گفت: تو رهبر مردم هستی و مردم به تو اقتدا می­ کنند، اگر تو فرزندت را بکشی، مردم از تو یاد می­گیرند و فرزندانشان را به قتل می­رسانند! حضرت ابراهیم(ع)چون قسم خورده بود که با او حرف نزند، دیگر با او حرف نزد. حضرت ابراهیم(ع) رو به طرف اسماعیل(ع)کرد تا او را ذبح کند. 
شیطان فوراً خود را به هاجر، مادر حضرت اسماعیل(ع) رساند. هاجر(ع)وسط مسجدالحرام ایستاده بود و به کعبه نگاه می‌کرد و مشغول ذکر بود. اتفاقاً از دور شَبه حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع) را می­دید. شیطان به او گفت: این شَبَهی که از دور می‌بینی چیست؟ هاجر گفت: این شوهرم حضرت ابراهیم(ع) است. شیطان گفت: آن بچّه­ای که در مقابل او ایستاده، چه کسی است؟ گفت: آن فرزندم اسماعیل است. شیطان گفت: من دیدم که حضرت ابراهیم بچّه را خوابانده و کارد را در دست گرفته تا فرزندش را بکشد. هاجر گفت: تو دروغ می‌گویی؛ ابراهیم مهربان‌ترین انسان­هاست و هرگز چنین کاری نمی­کند! شیطان گفت: قسم به پروردگار آسمان و زمین و کعبه، که او در حال کشتن فرزندش می‌باشد؛ دیدم بچه را خوابانده و کارد دست اوست. سپس گفت: می­دانی چرا حضرت ابراهیم فرزندش را ذبح می­کند؟ زیرا ابراهیم عقیده­ دارد که خدا به او امر کرده فرزندش را ذبح کند. هاجر جواب داد: اگر ابراهیم عقیده­اش این است، بر او واجب است که امر خدا را اطاعت کند و فرزندش را ذبح نماید و اگر امر خدا باشد، منِ مادر نیز راضی هستم. بنابر این، شیطان از مادر و پدر اسماعیل مأیوس شد. در بعضی از روایات، بیان شده که شیطان، به سراغ حضرت اسماعیل(ع) نیز می­ رود و حضرت اسماعیل(ع) هم به او جواب منفی می‌دهد. 
 
«وَأَقْبَلَ شَيْخٌ فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ مَا تُرِيدُ مِنْ هَذَا الْغُلَامِ قَالَ أُرِيدُ أَنْ أَذْبَحَهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ تَذْبَحُ غُلَاماً لَمْ يَعْصِ اللَّهَ طَرْفَةَ عَيْن فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِذَلِكَ فَقَالَ رَبُّكَ يَنْهَاكَ عَنْ ذَلِكَ وَ إِنَّمَا أَمَرَكَ بِهَذَا الشَّيْطَان‏ فَقَالَ لَهُ إِبْرَاهِيمُ  وَيلَكَ إِنَّ الَّذِي بَلَّغَنِي هَذَا الْمَبْلَغَ هُوَ الَّذِي أَمَرَنِي بِهِ وَ الْكَلَامُ الَّذِي وَقَعَ فِي أُذُنِي فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا أَمَرَكَ بِهَذَا إِلَّا الشَّيْطَانُ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ لَا وَ اللَّهِ لَا أُكَلِّمُكَ ثُمَّ عَزَمَ إِبْرَاهِيمُ عَلَى الذَّبْحِ فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ إِنَّكَ إِمَامٌ يُقْتَدَى بِكَ وَ إِنَّكَ إِن  ذَبَحْتَهُ ذَبَحَ النَّاسُ أَوْلَادَهُمْ فَلَمْ يُكَلِّمْهُ وَ أَقْبَلَ  إِلَى الْغُلَامِ وَ اسْتَشَارَهُ فِي الذَّبْحِ   ... وَ لَحِقَ إِبْلِيسُ بِأُمِّ الْغُلَامِ حِينَ نَظَرَتْ إِلَى الْكَعْبَةِ فِي وَسَطِ الْوَادِي بِحِذَاءِ الْبَيْتِ فَقَالَ لَهَا مَا شَيْخٌ رَأَيْتُهُ قَالَتْ إِنَّ ذَلِكَ بَعْلِي قَالَ فَوَصِيفٌ رَأَيْتُهُ مَعَهُ قَالَتْ ذَلِكَ ابْنِي قَالَ فَإِنِّي رَأَيْتُهُ وَ قَدْ أَضْجَعَهُ وَ أَخَذَ الْمُدْيَةَ لِيَذْبَحَهُ فَقَالَتْ كَذَبْتَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ أَرْحَمُ النَّاسِ كَيْفَ يَذْبَحُ ابْنَهُ قَالَ فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ رَبِّ هَذَا الْبَيْتِ لَقَدْ رَأَيْتُهُ أَضْجَعَهُ وَ أَخَذَ الْمُدْيَةَ فَقَالَتْ وَ لِمَ قَالَ يَزْعُمُ أَنَّ رَبَّهُ أَمَرَهُ بِذَلِكَ قَالَتْ فَحَقٌّ لَهُ أَنْ يُطِيعَ رَبَّه‏»4
 
از این روایت استفاده می­ کنیم که حتّی پیغمبر خدا، آن هم یک پیغمبر اولواالعزم و قهرمان توحید، وقتی بخواهد امر خدا را امتثال کند، شیطان به سراغ او می­رود و از او نیز مأیوس نیست؛ تا به‌گونه­ای امر خدا عصیان شود! ولی او چون پیغمبر خداست، و هاجر(ع)چون تربیت شده­ی حضرت ابراهیم(ع)است، و اسماعیل(ع) چون در مکتب ابراهیم(ع)بزرگ شده، هر سه به شیطان جواب منفی می­دهند.
بنابر این، رمی جمرات در موسم حج، به ما مسلمانان می‌فهماند که در طول عمر، هر عبادتی که بخواهیم انجام دهیم، شیطان بر سر راه ماست و از انجام خیر ممانعت می­ کند و اوّلین کسی که مانع انجام خیر می‌شود، شیطان است. پس حاجی باید با رجم شیطان، از او اظهار تنفّر کند، تا بتواند کار خوب خود را به انجام برساند. 
حاجی چون برای ملاقات با خدا به حج رفته است، وقتی می­خواهد برای زیارت از منی به مکّه برود، شیطان مانع توجّه او می‌شود؛ برای رفع این مانع، ابتدا باید سراغ جمره­ی عقبه برود. طبق روایات، جمره­ی عقبه، مجسّمه­ی شیطان است. باید این دشمن از سر راه برداشته شود، تا انسان موفّق به عبادت گردد؛ این پیام رمی است. رمی، اظهار تنفّر است و جمره مجسّمه­ی شیطان؛ پس انسان­ها با رمی، از شیطانی که بر سر راه آن‌ها قرار می­گیرد تا عبادت نکنند، اظهار تنفّر می‌کنند، تا بتوانند عبادت پروردگار را بدون مانع، انجام دهند.
 

رمی جمرات نماد مبارزه با نفس

به جز شیطان، موانع دیگری نیز بر سر راه انسان‌ها قرار دارد. یکی از این موانع، دشمن درونی یا همان «نفس» است. علمای علم اخلاق، با استناد به آیات قرآن کریم، معتقدند که شش نوع نفس وجود دارد. انواع نفس، در حقیقت حالت‌های مختلفی است که نفس به خود می‌گیرد و در هر حالتی با یک نامی خوانده می­ شود: «نفس امّاره»، «نفس لوامّه»، «نفس مطمئنّه»، «نفس راضیّه»، «نفس مرضیّه» و «نفس مسوّله». 
نفس، همان چیزی است که با بدن انسان ارتباط دارد و فرمانده­ی بدن انسان است. وقتی این ارتباط با بدن قطع می­ شود، شخص می­میرد. جنین قبل از چهار ماهگی، فاقد نفس است و از چهار ماهگی، نفس به بدن ملحق می­ شود و اداره­ی بدن را به عهده می‌گیرد و تا موقع مرگ، همراه بدن می‌باشد. نفس، حالات گوناگونی دارد و در هر حالت، به نامی خوانده می‌شود. 
نفس مرکّب از قوه­ی وهیمیّه ـ همان قوه­ی شهوت ـ و قوه­ی سبعیّه ـ همان قوه­ی غضب ـ است. این دو قوه، گاهی با هم ترکیب می­شوند و انسان را وادار به معصیت می‌کنند. وقتی­ این نفس روح انسان را به گناه وادار کند، اسم آن را «نفس امّاره» می‌گذارند. حضرت یوسف در ماجرای زنان مصر، فرمود:
 
﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي﴾(۵)
چرا كه مسلّماً نفس [آدمى‏] پيوسته به بدى‏ها امر مى‏كند، مگر آن‌كه پروردگارم رحم كند.
 
قوّه ­ی شهوت و غضب، انسان را به گناه وادار می­کند؛ مگر این­که خدا ترحّم کند و با قدرت ایمان جلوی آن را بگیرد.  
حالت دیگری از نفس، «نفس لوّامه» است؛ یعنی روحی که انسان را وادار به گناه می­کند و بعد پشیمان می­شود که چرا چنین کاری کرده است. قرآن شریف می­فرماید: 
 
﴿لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ،  وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ،  أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ، بَلى‏ قادِرينَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَه‏﴾(۶)
نفس لوّامه این است که انسان تحت تأثیر قرار می­گیرد؛ به این معنا که فرد، کار خلافی را مرتکب می­شود و سپس خود را سرزنش می­کند. 
 
«نفس مسوّله» همان است که حضرت یعقوب(ع) به فرزندانش فرمود:
 
﴿قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميل﴾(۷)
‏نفس، گاهی کارهای زشت و ناپسندی را در نظر انسان زیبا جلوه می­دهد؛ مثل این‌که شخصی در مجلسی می­نشیند و می­خواهد اهل مجلس را سرگرم کند، تا بقیّه بگویند مرد خوش اخلاق و خوش برخوردی است؛ لذا شروع به گفتن طنز و شوخی می­کند و مجبور به دروغ گفتن می­شود که اهل مجلس را بخنداند. به نظر خودش، خیلی کار خوبی است که دیگران را ـ ولو با دروغ ـ شاد کند؛ در حالی­که در روایات داریم از دروغ، حتّی به شوخی نیز بپرهیزید:
 
«لَا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَتْرُكَ الْكَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّه‏ ‏»(۸)
 
«دروغ» از گناهان بزرگ است؛ ولی انسان به‌عنوان این‌که می­خواهد خدمتی به مردم کند، این گناه را مرتکب می­شود. یا مثل مشّاطه که دختر زشتی را آن چنان آرایش می‌کند که دیو سیاه را به صورت حورالعین جلوه دهد. این کار مشّاطه است و کار حرامی است. شیطان و نفس امّاره، کارشان همین است؛ کارهای زشت را آن‌چنان آرایش می­کنند که خود انسان هم متوجّه نیست که کار زشتی را مرتکب می­شود. به این نفس، «نفس مسوّله» می­ گویند. برادران یوسف نیز پیش خود فکر می­ کردند که کار خوبی انجام می­دهند، در حالی‌که آن گناه عظیم را مرتکب شدند.
قرآن سه نفس دیگر را نیز معرّفی می ­کند: وقتی روح انسان با ذکر خدا ارتباط برقرار کرد، آرامش عجیبی بر او حاکم می­ شود: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»‏(۹) که به آن «نفس مطمئنّه» گویند.
گاهی نفس از خداوند راضی است، که به آن «نفس راضیّه» گویند و گاهی هم خدا از او راضی می‌باشد که به آن «نفس مرضیّه» می‌گویند.
نفوس مطمئنّه، راضیّه و مرضیّه، مشکلی برای انسان ایجاد نمی‌کنند؛ ولی سه نفسِ امّاره، لوّامه و مسوّله، منشأ تمام گناهان هستند. ما باید با این­ها مبارزه کنیم؛ زیرا سه دشمن بسیار خطرناک برای انسان به شمار می‌آیند:
 « أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْك‏ »(۱۰)
در منی باید این پیام را از سه جمرات بگیریم که: سه نفس، در این‌جا تجسّم پیدا کرده و باید با آن‌ها مبارزه کنیم. مبارزه­ با نفس، «جهاد اکبر» است؛ یعنی انسان در طول زندگی، آن­چه خدا می‌خواهد، انجام دهد، نه آن‌چه دلش خواست. این بالاترین عبادت و بالاترین موفقیّت است که انسان بتواند با نفس، کُشتی بگیرد و او را بر زمین بزند. در رمی جمرات، این درس را می‌آموزیم که باید نفرین کرد، اظهار انزجار از رذائل اخلاقی و نفس امّاره نمود، تا مرتکب گناه نشویم.
 

رمی جمرات نماد مبارزه با شیاطین انسی

پس از مبارزه با دشمن و مانعی به نام «شیطان» و ستیز و انزجار از دشمنی به نام «نفس»، نوبت مبارزه با دشمن سوّم و خطرناک دیگری به نام «شیاطین انسی» می‌رسد: 
 
﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏ ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ ، مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ، الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاسِ،  مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس﴾(۱۱)
 
«‏شیاطین انسی»، کسانی هستند که در مقابل انسان، در صراط مستقیم قرار می­گیرند و او را منحرف می­سازند. فرعون صفت­ها، نمرود صفت­ها و آن­هایی که در مقابل انبیاء ایستادند و دین تراشی کردند و آن‌هایی که عوامل گمراهی مردم را فراهم کردند، شیاطین انسی هستند که باید با آن‌ها مبارزه کرد. 
در آن سرزمین، این درس را نیز یاد می‌گیریم که این سه ستون، یکی مجسّمه­ی «شیطان»، دیگری مجسّمه­ی «نفس امّاره» و سوّمی مجسّمه­ی «دشمنان انسی» هستند و باید از این عناصر فاسد، تبرّی جست. با اظهار تنفّر از این دشمنان، به دستور تبرّی در دین اسلام عمل کرده‌ایم. قرآن شریف، در رابطه با سامری که قوم بنی­اسرائیل را گوساله­ پرست کرد، دستور می‌دهد که از این شخص، اظهار تنفّر و انزجار نمایید. در بین مسلمانان نیز، کسانی به منزله­ی سامری این امّت بوده­ اند و باید از آن‌ها برائت جست. بنابر این، آن­جا این درس را می­ گیریم که با این قشر نیز باید مبارزه کرد. برای شاهد عرض خود، روایتی را نقل می‌کنیم:
 
«دَخَلْتُ أَنَا وَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِي عَلَى عَلِيِّ بْنِ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ أَبِي طَاهِرٍ الْعَلَوِيِّ قَالَ أَبُو الصَّخْرِ فَأَظُنُّهُ مِنْ وُلْدِ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ وَ كَانَ أَبُو طَاهِرٍ فِي دَارِ الصَّيْدِيِّينَ نَازِلًا قَالَ فَدَخَلْنَا عَلَيْهِ عِنْدَ الْعَصْرِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ رَكْوَةٌ مِنْ مَاءٍ وَ هُوَ يَتَمَسَّحُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيْنَا السَّلَامَ ثُمَّ ابْتَدَأَنَا فَقَالَ مَعَكُمْ أَحَدٌ فَقُلْنَا لَا ثُمَّ الْتَفَتَ يَمِيناً وَ شِمَالًا هَلْ يَرَى  أَحَداً ثُمَّ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي أَنَّهُ كَانَ مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بِمِنًى وَ هُوَ يَرْمِي الْجَمَرَاتِ وَ أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ رَمَى الْجَمَرَاتِ قَالَ فَاسْتَتَمَّهَا ثُمَّ بَقِيَ فِي يَدِهِ بَعْدُ خَمْسُ حَصَيَاتٍ فَرَمَى اثْنَتَيْنِ فِي نَاحِيَةٍ وَ ثَلَاثَةً فِي نَاحِيَةٍ فَقَالَ لَهُ جَدِّي جُعِلْتُ فِدَاكَ لَقَدْ رَأَيْتُكَ صَنَعْتَ شَيْئاً مَا صَنَعَهُ أَحَدٌ قَطُّ رَأَيْتُكَ رَمَيْتَ الْجَمَرَاتِ ثُمَّ رَمَيْتَ بِخَمْسَةٍ بَعْدَ ذَلِكَ ثَلَاثَةٍ فِي نَاحِيَةٍ وَ اثْنَتَيْنِ فِي نَاحِيَةٍ قَالَ نَعَمْ إِنَّهُ إِذَا كَانَ كُلُّ مَوْسِمٍ أُخْرِجَا الْفَاسِقَيْنِ الْغَاصِبَيْنِ  ثُمَّ يُفَرَّقُ بَيْنَهُمَا هَاهُنَا لَا يَرَاهُمَا إِلَّا إِمَامٌ عَدْلٌ فَرَمَيْتُ الْأَوَّلَ اثْنَتَيْنِ وَ الْآخَرَ ثَلَاثَةً لِأَنَّ الْآخَرَ أَخْبَثُ مِنَ الْأَوَّلِ »(۱۲)
این روایت از شخصی به نام حسن بن علی، که هم زمان با متوکّل عبّاسی بوده، نقل شده است. او می­گوید: «من با مردی که از دوستان ما بود، بر فردی به نام ابی‌طاهر عیسی بن عبدالله وارد شدیم.» شخصی به نام ابوصخر می­گوید: «فکر می­ کنم که ابی طاهر، از اولاد امیرالمؤمنین(ع)بود.» ابی‌طاهر در منزلی معروف به «دار صیدیین»، سکنی گزیده بود. هنگام عصر، در حالی که کوزه ­ی آبی در دستش بود و با آن صورتش را می‌شست، با او ملاقات کردیم. پس از سلام و احوال‌پرسی، بدون این­که از او سؤال کنیم، خودش شروع به صحبت کرد و گفت: «کسی همراه شماست؟» مثل این­که از تنهایی ما مطمئن نبود و تقیّه می­کرد. جواب دادیم: «خیر! کسی همراه ما نیست.» به طرف چپ و راست نگاه می­کرد تا اجنبی اطراف ما نباشد، سپس گفت: «پدرم از جدّم به من خبر داد که با امام باقر در منی بودند و جدّ من همراه امام باقر(ع)بود. امام باقر(ع) هر سه ستون را سنگ زده و از رمی جمره فارغ شده بودند. پنج ریگ در دست حضرت مانده بود؛ دو تای آن را یک طرف انداختند و سه تای آن را به طرف دیگری پرتاب نمودند. از کار حضرت تعجّب کردم که سه جمره بیشتر وجود ندارد و حضرت هم آن جمرات را رمی کرده‌اند، پس فلسفه­ی این­کار چه بود؟!» جدّم از حضرت امام محمد باقر ­پرسید: «شما کاری انجام دادید که ما تا به حال ندیده بودیم کسی این کار را انجام دهد! علّتش چیست؟ من دیدم پنج ریگ در دست شما بود که سه تای آن به طرفی و دو تای آن به طرف دیگر پرتاب شد!» حضرت فرمودند: «بله، همین­طور است؛ وقتی موسم حج می‌شود، دو نفر را از زیر خاک بیرون می­آورند و در جمرات قرار می‌دهند. مردم با چشم آن‌ها را نمی­بینند، ولی ما با چشم، این­ها را می­بینیم؛ این­ها را غیر از امام عادل کسی نمی‌بیند. اوّلی را با دو ریگ زدم و دوّمی چون خبیث‌تر از اوّلی بود، با سه ریگ، رمی نمودم.» 
از این روایت معلوم می ­شود که با گمراهان و گمراه‌کنندگان نیز باید مبارزه شود و امام باقر(ع) با رمی خودشان، این پیام را به ما رسانده‌اند. 
 
پی نوشت ها:
(۱) هود / 18: «هان، لعنت خدا بر ظالمان باد.»
(۲) علل الشّرائع، ج ‏2، ص 437.
(۳)همان
(۴)تفسير القمي، ج ‏2، صص 226-225.
(۵)يوسف / 53.
(۶)قيامت / 4-1: «نه، سوگند به روز رستاخيز، و [باز] نه، سوگند به نفس ملامتگر [كه زنده مى‏شويد]. آيا انسان مى‏پندارد كه هرگز استخوان‏هايش را جمع نخواهيم كرد؟ چرا، در حالى كه قادريم بر اين كه سر انگشتان او را هم بازسازيم.»
(۷)يوسف / 83: «گفت: [چنين نيست‏] بلكه نفس شما كارى را براى شما آراسته است. صبرى جميل [لازم است‏].»
(۸)الكافي، ج ‏2، ص 340.
(۹)رعد / 28: «آگاه باش كه با ياد خدا دل‏ها آرام گيرد.»
(۱۰)عدّة الدّاعی، ص 314. 
(۱۱) ناس / 6-1: «به نام خداوند هستى بخش مهربان‏، بگو پناه مى‏برم به پروردگار مردم. به فرمانرواى مردم، به معبود مردم، از شرّ وسوسه‏گر پنهان شونده [و بازگردنده‏]، آن كه در سينه‏هاى مردم وسوسه مى‏كند، از پريان و آدميان.»
(۱۲)بحار الأنوار، ج ‏27، صص 306-305؛  بصائر الدرجات، صص 307-306.  

منبع

  • سلسه مباحث تفسیری حکمت بندگی:آیت الله سید حسن فقیه امامی (جلد اول)ص۱۸۳−۱۹۲

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث