حکمت‌ های استلام حجرالأسود و طواف

حکمت‌ های استلام حجرالأسود و طواف

۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ 0 فرهنگ و اجتماع

هدف‌مندی در مناسک حج

مناسک حج، عبادتی بزرگ، عبادی، سیاسی و اجتماعی است، که هم بُعد معنوی و هم بعد مادّی و دنیوی در آن وجود دارد. هدف در این عبادت بزرگ، «لقاءالله» است. ما باید اعمالی را انجام دهیم تا از نظر روحی، برای لقاءالهی آماده شویم.
به­عنوان مقدّمه، لازم به ذکر است که وقتی انسان می­خواهد کاری انجام دهد و هدفی را دنبال می‌کند، باید مقتضی موجود و مانعی بر سر راه نباشد. مثلاً وقتی می‌خواهید مسافرت کنید، ابتدا باید برای مسافرت خود، انگیزه­ا ی داشته باشید تا به‌هدف برسید.
در مسأله­ ی حج، هدف ملاقات با خداوند است که نیازمند انگیزه­ ی فکری یا قلبی می‌باشد. انگیزه­ ی فکری در این سفر، شناخت خداست. وقتی انسان خداوند، صفات او، عظمت و لطف پروردگار را شناخت، از نظر فکری برای لقاء آماده می­شود. از جهت دیگر، باید انگیزه­ی قلبی و عشق و علاقه وجود داشته باشد. «فکر» نقشه‌ی راه را ترسیم می‌کند و «قلب»، شوق ایجاد می ­نماید. اگر شوق و عشق نباشد، حرکتی نیز نخواهد بود.
در عرفات، حاجی خداوند را شناسایی نموده و در مشعرالحرام، عشق ملاقات با خداوند را پیدا کرده است. انسانی که انگیزه و شوق به لقای خداوند دارد، موانعی بر سر راه خواهد داشت. سالک برای این ملاقات، باید موانع را نیز از سر راه بردارد و با آن‌ها مبارزه کند. این موانع عبارتند از: «شیطان»، «نفس امّاره» و «شیاطین انسی». 
در کلاس منی، حاجی یاد می­گیرد که چگونه موانع را برطرف کند. بعد از برطرف شدن موانع، آماده­ی لقاء پروردگار می­شود؛ به‌همین علّت از منی حرکت کرده و به‌طرف مسجدالحرام می­رود.
 

بیعت با خداوند

زائر وقتی به مسجدالحرام رسید و خانه‌ی خدا را زیارت کرد، می‌خواهد با خدا بیعت کند. ولی چون خدا در دسترس ما نیست؛ خداوند حجرالأسود را به‌عنوان دست خود بر روی زمین قرار داده است. در روایت آمده است که حجرالأسود، دست خداوند بر روی زمین است:
«الحَجَر الأسوَد يَمِينُ اللَّه فِي الأرض»(۱)
در زمان فعلی، اگر بخواهند رئیس جمهور انتخاب کنند، مردم رأی می ­دهند. در زمان قدیم، برای انتخاب شخص، بیعت می­ کردند و با او دست می­ دادند. اگر چنان­چه زنان می‌خواستند با او بیعت کنند، چون نامحرم بودند، تشت آبی می ­گذاشتند و پیغمبر(ص)دست خود را در آب می­ زدند و بعد زنانی که می­ خواستند با پیغمبر(ص)بیعت کنند، دست خود را در آب آن تشت می ­زدند؛ این به‌منزله ­ی بیعت با رسول خدا(ص) بود. در شش مورد مردم با پیغمبر(ص)بیعت کردند و اسم­های مختلفی از قبیل: «بیعت الشّجره»، «بیعت النّساء»، «بیعت الرّضوان» و... برای آن‌ها نهاده‌اند.
به هر حال این فرد، پس از گذر از عرفات و مشعر، به مسجدالحرام رسیده و می‌خواهد با خداوند بیعت کند. زائر با بیعت خود، اعلام می‌کند که از این ساعت به بعد، تحت فرمان خداوند هستم. 
بیعت با خدا به چه معناست؟ مسلّماً خداوند دست ندارد! وقتی قرآن‌کریم می‌فرماید: ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم‏﴾(۲)؛ منظور از ید، «قدرت» است. خداوند سنگ حجرالأسود را از بهشت، به همراه آدم بر روی زمین قرار داده، تا کسانی‌که می ­خواهند با خداوند بیعت کنند، بر روی حجر دست بکشند؛ این عمل به‌عنوان بیعت با خدا تلقّی شده است.
حاجی برای بیعت با خداوند، وارد مسجدالحرام می­شود. مستحب است که حجر را لمس کند و اگر جمعیّت به او اجازه نمی­ دهد که حجر را لمس نماید، لمس از دور کفایت می­ کند. زائر با این کار،  بیعت می­کند که: خدایا از این زمان به بعد، تحت فرمان تو هستم.
بیعت دوگونه است: یکی «بیعت واقعی» و دیگری «بیعت ظاهری». به عنوان مثال، بعد از مرگ عثمان، مردم با حضرت علی(ع)بیعت کردند. طلحه و زبیر نیز در بین بیعت‌کنندگان بودند. موقعی­که حضرت علی(ع) بیت ­المال را تقسیم ‌نمودند، طلحه و زبیر مخالفت کردند و گفتند: ما در گذشته سهم بیشتری دریافت می­کردیم! آن‌ها چون می‌دانستند حضرت علی(ع) بر خلاف عدالت عمل نمی­ کنند، به‌عنوان عمره به طرف مکّه رفته و زیر چتر عایشه، با حضرت علی(ع) اعلام جنگ نمودند؛ لذا آن­ها به «ناکثین» یعنی «بیعت‌شکنان» معروف شدند. بنابر این، بیعت آن­ها واقعی نبود؛ چون اگر واقعاً بیعت کرده بودند، باید در مقابل تصمیم‌گیری­های حضرت علی(ع) تسلیم می‌شدند. وقتی اعتراض می کنند، معلوم می­ شود که بیعت آن­ها ظاهری بوده است!
 

طواف برای خداوند

حاجی برای آن‌که نشان دهد بیعت او واقعی و از روی عشق و درک بوده است،  باید تحرّک داشته و عملاً نشان دهد که مطیع است؛ لذا بعد از لمس حجرالأسود، شروع به طواف می­ کند تا این­که هفت مرتبه دور می­ زند.
«طواف»، یک نوع تحرّک و نماد عشق به خداست. در زبان فارسی، به شمع و پروانه مثال می ­زنند که وقتی شمعی در تاریکی روشن شود، پروانه آن­قدر دور شمع می­ چرخد که بال و پرش می ­سوزد و این­گونه اظهار عشق می ­کند. طواف، نماد «عشق» است‌ که: خدایا! آن‌قدر من به تو علاقه دارم و تو را شناخته­ ام و تسلیم تو هستم که این محبّت را با طواف نشان می­ دهم. حاجی با دور زدن، خدا را محورِ حرکت خود قرار می ­دهد. حرکت انسان‌ها، گاهی «خودمحوری» است و گاهی «خدا محوری». در خودمحوری، تمام تلاش شخص برای این است که خود را راضی کند؛ ولی در خدامحوری، تمام تلاش فرد بر محور خداوند است و خداوند را هدف قرار می­دهد:
﴿قُل انَّ صَلَاتِى وَ نُسُكِى وَ مَحْياىَ وَ مَماتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين‏﴾(۳) 
بگو: بى‏گمان، نماز و عبادات من، و زندگى و مرگ من، همه براى خدا پروردگار جهانيان است.
حضرت ابراهیم (ع)اعلام می­ کند که: پروردگارا، نماز، اعمال روزانه، مرگ و زندگی من، همه‌اش بر محور اراده‌ی توست؛ یعنی من خود را نادیده گرفته‌ام و شعاع وجودی پروردگار، آن‌چنان مرا تحت پوشش قرار داده که دیگر به وجود خود، توجّهی نمی‌کنم.
حاجی با طواف خود، این عشق را نشان می­ دهدکه من در حدّ بی نهایت، تمام تلاش‌های خود را برای خدا انجام می‌دهم. طواف ادّعای بزرگی است؛ چون حرکت زائر، حرکت بیضوی است و ابتدا و انتها ندارد. خطِّ مستقیم، ابتدا و انتها دارد، ولی دایره، ابتدا و انتها ندارد. از آن طرف، عدد ایّام هفته، هفت روز است؛ لذا او هفت دور می ­زند. در ضمن، عدد طواف­ های مستحبّ، به تعداد روزهای سال، یعنی360 مرتبه خواسته شده است، برای این­که انسان نشان دهد در تمام زمان­ها، هرنوع تلاشی انجام می‌دهد، محور آن، خداوند است:
﴿وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه﴾(۴)
چنین انسان‌هایی، هرچه خداوند می­ خواهد انجام می ­دهند، و از خود مشیّت و اراده‌ای نشان نمی‌دهند. حرکت طواف، نمود عشق و تسلیم شدن است. اگر ما در موقع طواف به این امور توجّه نداشته باشیم، طواف ما مفهوم و پیامی ندارد.
 

پیام‌ها و درس‌های طواف

پیام اوّل: برخی از افراد، حرکت و تلاش بی‌نتیجه و عبثی دارند. در زمان‌های قدیم، آسیاب را با حیوان می­گرداندند. چشمِ حیوان را بسته و به دور آسیاب می‌چرخاندند. در هنگام شب، حیوان باز جای اوّل خود بود: ﴿لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً﴾(۵)؛ حرکت کرده و خسته شده بود، ولی هیچ تأثیری در پیشرفت حیوان نداشت. اگر مفاهیم، آموزه‌ها و اسرار طواف، در موقع طواف در ذهن انسان نباشد، مانند این حیوان، فقط خسته شده است.
پیام دوّم: پیام دیگری که از طواف می­گیریم، هماهنگی و همانندی با «ملائکه‌ی مقرّب الهی» است. در آیات قرآن کریم آمده است: وقتی مشیّت پروردگار بر خلقت انسان تعلّق گرفت و خداوند می­خواست آدم را خلق نماید، به ملائکه اعلام کرد: ﴿إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة﴾؛ من می­خواهم کسی را به‌عنوان نماینده، بر روی زمین انتخاب کنم. ملائکه به این امر اعتراض کردند و گفتند: ﴿أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَك﴾؛ خدایا، اگر هدف از آفرینش این است که انسان‌ها تو را تسبیح و تقدیس کنند، ما دائماً تو را تسبیح و تقدیس می‌کنیم. چه نیازی به وجود بشر است؟ آن‌هم بشری که دائماً روی زمین فساد می ­کند و خونریزی راه می ­اندازد؛ زیرا اقتضای شهوت و غضب بشر، فساد و خونریزی است! در جواب به ملائکه خطاب شد: ﴿قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ﴾.(۶) این پاسخ، در جواب انسان‌های معترض به کار خدا نیز گفته می­ شود؛ زیرا همه­ی این چراها و اعتراضات، نشأت گرفته از «جهل» انسان است و هیچ وقت هم نمی­تواند علّت آن‌را بفهمد، زیرا انسان، ظرفیّت علم الهی را ندارد؛ لذا در قرآن می­فرماید:
 
﴿لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُون‏﴾(۷)
[خدا] از آن‌چه مى‏كند بازخواست نمى‏ شود، ولى آن‏ها بازخواست مى ‏شوند. 
 
از خداوند که نباید پرسید چرا چنین کاری کرده است! چرا نماز بخوانم؟ چرا روزه بگیرم؟ چرا حج به ­جا آورم؟ و ... خداوند می­فرماید: ﴿إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ﴾ ؛ من چیزهایی را می­دانم که شما نمی­دانید.
خداوند به ملائکه تفهیم کرد که نظر من برروی نخبگان انسان­هاست. مثلاً یک باغبانی، باغی را درست می­کند، زحمت زیادی می­کشد تا این درخت­ها پربار شوند؛ البته به طفیل آن درخت­ها، علف هرزه­هایی هم سبز می­شود. حال کسی‌که از آن­جا عبور می‌کند، به باغبان اعتراض می­نماید که: این همه زحمت، به خاطر این علف هرزه‌ها بود؟! باغبان می‌گوید: هدف من، تربیت درختان میوه­دار است؛ لکن به‌طفیل این درختان، علف­هایی نیز سبز شده است. خداوند هم می­فرماید: هدف من از خلقت انسان، افرادی هم‌چون پیامبر اکرم(ص) و ائمّه‌ی معصومین(علیهم السلام)بوده است. خداوند اسامی پیغمبر(ص) و ائمّه را به آدم تعلیم داد وآدم به ملائکه آموخت، و ملائکه متوجّه شدند که منظور از خلیفه، این افراد هستند؛ لذا تصدیق کرده و قرار شد استغفار کنند. 
خداوند در آسمان چهارم، خانه ­ای معادل خانه­ ی کعبه به نام «بیت المعمور» قرار داد و بنا شد ملائکه به جهت استغفار، به دور بیت ­المعمور طواف کنند؛ چون با اعتراض به خداوند، نشان دادند که معرفت آن­ها کامل نبوده و باید با طواف کردن، توبه نمایند. 
حاجی که به مکّه رفته و می­خواهد با خداوند ارتباط برقرارکند، چون قبلاً در زندگی، اعتراض و چون و چرا داشته است، باید مانند ملائکه استغفار کند و برای توبه، دور کعبه طواف نماید. 
یکی از چیزهایی که خداوند در آفرینش به آن توجّه دارد، هماهنگی موجودات با یک‌دیگر است. با طواف کعبه، انسان­ها با ملائکه در تسبیح و تقدیس، هم‌آهنگ می‌شوند:
﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُم‏﴾(۸)
و هيچ موجودى نيست مگر اين كه به ستايش او تسبيح مى‏گويد، ولى شما تسبيحشان را نمى ‏فهميد. 
تمام موجودات به زبان حال یا به زبان قال، «تسبیح» خداوند را می­ گویند.
پیام سوّم: سوّمین پیام طواف، هماهنگی با «عالم تکوین» است. تمام موجودات، مانند انسانی که به دور کعبه حرکت می‌کند، دارای حرکت هستند. هیچ موجودی بی‌حرکت نیست و همه در حرکت خود، دارای محوری هستند که به دور آن در حرکتند. مثلاً سیّارات هفت‌گانه، همگی  بر محور خود، یعنی خورشید می­ گردند. یا این‌که اتم‌ها به‌عنوان ریزترین ذرّات یک موجود، مانند خورشید و ستارگان، هسته ­ی مرکزی دارند و اطراف آن به سرعت حرکت می ­کنند.
بنابر این از ذرّه تا افلاک، همگی حرکت دوری و تکاپو دارند و حرکت آن­ها، دارای «محور» می‌باشد. انسان­ها نیز با طواف به دور خانه‌ی کعبه، به زبان حال می‌گویند: پروردگارا ما با تمام موجوداتی که زیر نظر تو اداره می ­شوند، هماهنگی داریم. آن­ها بدون اختیار، حرکت دوری و محور دارند؛ ما نیز با اختیار خود، با جهان هستی هماهنگ شده‌ایم و بر محور کعبه، که در واقع بر محور خداست، حرکت خود را به صورت دوری ادامه می‌دهیم.
اگر انسان خود را با عالم هماهنگ کرد، آن موقع، عالم هم خود را با انسان هماهنگ می‌کند و انسان در زندگی ضربه نمی ­بیند. مثلاً در طواف، همه از مشرق به طرف مغرب می­ روند، اگر کسی در همین طواف، برعکس حرکت کند، ضربه‌ی سنگینی می ­بیند و موفّق به انجام طواف نمی­ شود. انسان نیز اگر برخلاف عالم طبیعت که در حال تسبیح و تقدیس خداوند است، حرکت نماید و با خداوند قهر کند، این جهان با او هماهنگی نمی­ کند و ضربه می­ خورد. تمام افلاک، حرکت از شرق به غرب را دارند؛ خورشید و منظومه ­ی شمسی، از شرق به غرب در حرکتند؛ لذا در طواف نیز باید از شرق به غرب برویم، تا با آن­ها هماهنگ باشیم.
در مجموع، طواف به دور خانه‌ی خدا، این پیام­ها را دارد: «باید در زندگی، خودمحوری کنار گذاشته شود»، «خدامحوری ملاک قرار گیرد»، و «با حرکت به دور کعبه، هماهنگی با ملائکه و اظهار عشق به خداوند نمایان گردد.»
 
پی نوشت ها:
(۱) عوالی اللآلی، ج 1، ص 51.   
(۲)فتح / 10: «دست خدا بالاى دست‏هايشان است.»
(۳) انعام / 162.  
(۴)تکوير / 29: «و شما نمى‏خواهيد مگر آن كه خدا، پروردگار جهانيان، بخواهد.»
(۵)انسان / 1: «چيز قابل ذكرى نبود؟»
(۶)بقره / 30: «گفت: من آن مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.»
(۷) انبياء / 23.
(۸)اسراء÷۴۴

منبع

  • سلسه مباحث تفسیری حکمت بندگی:آیت الله سید حسن فقیه امامی (جلد اول)ص۱۹۳−۱۹۹
کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث