حکمت های رمی جمرات (۳)
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ 0 فرهنگ و اجتماعرمی جمرات نماد مبارزه با نفس
به جز شیطان، موانع دیگری نیز بر سر راه انسانها قرار دارد. یکی از این موانع، دشمن درونی یا همان «نفس» است. علمای علم اخلاق، با استناد به آیات قرآن کریم، معتقدند که شش نوع نفس وجود دارد. انواع نفس، در حقیقت حالتهای مختلفی است که نفس به خود میگیرد و در هر حالتی با یک نامی خوانده می شود: «نفس امّاره»، «نفس لوامّه»، «نفس مطمئنّه»، «نفس راضیّه»، «نفس مرضیّه» و «نفس مسوّله».
نفس، همان چیزی است که با بدن انسان ارتباط دارد و فرماندهی بدن انسان است. وقتی این ارتباط با بدن قطع می شود، شخص میمیرد. جنین قبل از چهار ماهگی، فاقد نفس است و از چهار ماهگی، نفس به بدن ملحق می شود و ادارهی بدن را به عهده میگیرد و تا موقع مرگ، همراه بدن میباشد. نفس، حالات گوناگونی دارد و در هر حالت، به نامی خوانده میشود.
نفس مرکّب از قوهی وهیمیّه ـ همان قوهی شهوت ـ و قوهی سبعیّه ـ همان قوهی غضب ـ است. این دو قوه، گاهی با هم ترکیب میشوند و انسان را وادار به معصیت میکنند. وقتی این نفس روح انسان را به گناه وادار کند، اسم آن را «نفس امّاره» میگذارند. حضرت یوسف در ماجرای زنان مصر، فرمود:
﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي﴾(۵)
چرا كه مسلّماً نفس [آدمى] پيوسته به بدىها امر مىكند، مگر آنكه پروردگارم رحم كند.
قوّه ی شهوت و غضب، انسان را به گناه وادار میکند؛ مگر اینکه خدا ترحّم کند و با قدرت ایمان جلوی آن را بگیرد.
حالت دیگری از نفس، «نفس لوّامه» است؛ یعنی روحی که انسان را وادار به گناه میکند و بعد پشیمان میشود که چرا چنین کاری کرده است. قرآن شریف میفرماید:
﴿لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ، وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ، أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ، بَلى قادِرينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَه﴾(۶)
نفس لوّامه این است که انسان تحت تأثیر قرار میگیرد؛ به این معنا که فرد، کار خلافی را مرتکب میشود و سپس خود را سرزنش میکند.
«نفس مسوّله» همان است که حضرت یعقوب(ع) به فرزندانش فرمود:
﴿قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميل﴾(۷)
نفس، گاهی کارهای زشت و ناپسندی را در نظر انسان زیبا جلوه میدهد؛ مثل اینکه شخصی در مجلسی مینشیند و میخواهد اهل مجلس را سرگرم کند، تا بقیّه بگویند مرد خوش اخلاق و خوش برخوردی است؛ لذا شروع به گفتن طنز و شوخی میکند و مجبور به دروغ گفتن میشود که اهل مجلس را بخنداند. به نظر خودش، خیلی کار خوبی است که دیگران را ـ ولو با دروغ ـ شاد کند؛ در حالیکه در روایات داریم از دروغ، حتّی به شوخی نیز بپرهیزید:
«لَا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَتْرُكَ الْكَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّه »(۸)
«دروغ» از گناهان بزرگ است؛ ولی انسان بهعنوان اینکه میخواهد خدمتی به مردم کند، این گناه را مرتکب میشود. یا مثل مشّاطه که دختر زشتی را آن چنان آرایش میکند که دیو سیاه را به صورت حورالعین جلوه دهد. این کار مشّاطه است و کار حرامی است. شیطان و نفس امّاره، کارشان همین است؛ کارهای زشت را آنچنان آرایش میکنند که خود انسان هم متوجّه نیست که کار زشتی را مرتکب میشود. به این نفس، «نفس مسوّله» می گویند. برادران یوسف نیز پیش خود فکر می کردند که کار خوبی انجام میدهند، در حالیکه آن گناه عظیم را مرتکب شدند.
قرآن سه نفس دیگر را نیز معرّفی می کند: وقتی روح انسان با ذکر خدا ارتباط برقرار کرد، آرامش عجیبی بر او حاکم می شود: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»(۹) که به آن «نفس مطمئنّه» گویند.
گاهی نفس از خداوند راضی است، که به آن «نفس راضیّه» گویند و گاهی هم خدا از او راضی میباشد که به آن «نفس مرضیّه» میگویند.
نفوس مطمئنّه، راضیّه و مرضیّه، مشکلی برای انسان ایجاد نمیکنند؛ ولی سه نفسِ امّاره، لوّامه و مسوّله، منشأ تمام گناهان هستند. ما باید با اینها مبارزه کنیم؛ زیرا سه دشمن بسیار خطرناک برای انسان به شمار میآیند:
« أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْك »(۱۰)
در منی باید این پیام را از سه جمرات بگیریم که: سه نفس، در اینجا تجسّم پیدا کرده و باید با آنها مبارزه کنیم. مبارزه با نفس، «جهاد اکبر» است؛ یعنی انسان در طول زندگی، آنچه خدا میخواهد، انجام دهد، نه آنچه دلش خواست. این بالاترین عبادت و بالاترین موفقیّت است که انسان بتواند با نفس، کُشتی بگیرد و او را بر زمین بزند. در رمی جمرات، این درس را میآموزیم که باید نفرین کرد، اظهار انزجار از رذائل اخلاقی و نفس امّاره نمود، تا مرتکب گناه نشویم.
رمی جمرات نماد مبارزه با شیاطین انسی
پس از مبارزه با دشمن و مانعی به نام «شیطان» و ستیز و انزجار از دشمنی به نام «نفس»، نوبت مبارزه با دشمن سوّم و خطرناک دیگری به نام «شیاطین انسی» میرسد:
﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم ، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ ، مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ، الَّذي يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس﴾(۱۱)
«شیاطین انسی»، کسانی هستند که در مقابل انسان، در صراط مستقیم قرار میگیرند و او را منحرف میسازند. فرعون صفتها، نمرود صفتها و آنهایی که در مقابل انبیاء ایستادند و دین تراشی کردند و آنهایی که عوامل گمراهی مردم را فراهم کردند، شیاطین انسی هستند که باید با آنها مبارزه کرد.
در آن سرزمین، این درس را نیز یاد میگیریم که این سه ستون، یکی مجسّمهی «شیطان»، دیگری مجسّمهی «نفس امّاره» و سوّمی مجسّمهی «دشمنان انسی» هستند و باید از این عناصر فاسد، تبرّی جست. با اظهار تنفّر از این دشمنان، به دستور تبرّی در دین اسلام عمل کردهایم. قرآن شریف، در رابطه با سامری که قوم بنیاسرائیل را گوساله پرست کرد، دستور میدهد که از این شخص، اظهار تنفّر و انزجار نمایید. در بین مسلمانان نیز، کسانی به منزلهی سامری این امّت بوده اند و باید از آنها برائت جست. بنابر این، آنجا این درس را می گیریم که با این قشر نیز باید مبارزه کرد. برای شاهد عرض خود، روایتی را نقل میکنیم:
«دَخَلْتُ أَنَا وَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِي عَلَى عَلِيِّ بْنِ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ أَبِي طَاهِرٍ الْعَلَوِيِّ قَالَ أَبُو الصَّخْرِ فَأَظُنُّهُ مِنْ وُلْدِ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ وَ كَانَ أَبُو طَاهِرٍ فِي دَارِ الصَّيْدِيِّينَ نَازِلًا قَالَ فَدَخَلْنَا عَلَيْهِ عِنْدَ الْعَصْرِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ رَكْوَةٌ مِنْ مَاءٍ وَ هُوَ يَتَمَسَّحُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيْنَا السَّلَامَ ثُمَّ ابْتَدَأَنَا فَقَالَ مَعَكُمْ أَحَدٌ فَقُلْنَا لَا ثُمَّ الْتَفَتَ يَمِيناً وَ شِمَالًا هَلْ يَرَى أَحَداً ثُمَّ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي أَنَّهُ كَانَ مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بِمِنًى وَ هُوَ يَرْمِي الْجَمَرَاتِ وَ أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ رَمَى الْجَمَرَاتِ قَالَ فَاسْتَتَمَّهَا ثُمَّ بَقِيَ فِي يَدِهِ بَعْدُ خَمْسُ حَصَيَاتٍ فَرَمَى اثْنَتَيْنِ فِي نَاحِيَةٍ وَ ثَلَاثَةً فِي نَاحِيَةٍ فَقَالَ لَهُ جَدِّي جُعِلْتُ فِدَاكَ لَقَدْ رَأَيْتُكَ صَنَعْتَ شَيْئاً مَا صَنَعَهُ أَحَدٌ قَطُّ رَأَيْتُكَ رَمَيْتَ الْجَمَرَاتِ ثُمَّ رَمَيْتَ بِخَمْسَةٍ بَعْدَ ذَلِكَ ثَلَاثَةٍ فِي نَاحِيَةٍ وَ اثْنَتَيْنِ فِي نَاحِيَةٍ قَالَ نَعَمْ إِنَّهُ إِذَا كَانَ كُلُّ مَوْسِمٍ أُخْرِجَا الْفَاسِقَيْنِ الْغَاصِبَيْنِ ثُمَّ يُفَرَّقُ بَيْنَهُمَا هَاهُنَا لَا يَرَاهُمَا إِلَّا إِمَامٌ عَدْلٌ فَرَمَيْتُ الْأَوَّلَ اثْنَتَيْنِ وَ الْآخَرَ ثَلَاثَةً لِأَنَّ الْآخَرَ أَخْبَثُ مِنَ الْأَوَّلِ »(۱۲)
این روایت از شخصی به نام حسن بن علی، که هم زمان با متوکّل عبّاسی بوده، نقل شده است. او میگوید: «من با مردی که از دوستان ما بود، بر فردی به نام ابیطاهر عیسی بن عبدالله وارد شدیم.» شخصی به نام ابوصخر میگوید: «فکر می کنم که ابی طاهر، از اولاد امیرالمؤمنین(ع)بود.» ابیطاهر در منزلی معروف به «دار صیدیین»، سکنی گزیده بود. هنگام عصر، در حالی که کوزه ی آبی در دستش بود و با آن صورتش را میشست، با او ملاقات کردیم. پس از سلام و احوالپرسی، بدون اینکه از او سؤال کنیم، خودش شروع به صحبت کرد و گفت: «کسی همراه شماست؟» مثل اینکه از تنهایی ما مطمئن نبود و تقیّه میکرد. جواب دادیم: «خیر! کسی همراه ما نیست.» به طرف چپ و راست نگاه میکرد تا اجنبی اطراف ما نباشد، سپس گفت: «پدرم از جدّم به من خبر داد که با امام باقر در منی بودند و جدّ من همراه امام باقر(ع)بود. امام باقر(ع) هر سه ستون را سنگ زده و از رمی جمره فارغ شده بودند. پنج ریگ در دست حضرت مانده بود؛ دو تای آن را یک طرف انداختند و سه تای آن را به طرف دیگری پرتاب نمودند. از کار حضرت تعجّب کردم که سه جمره بیشتر وجود ندارد و حضرت هم آن جمرات را رمی کردهاند، پس فلسفهی اینکار چه بود؟!» جدّم از حضرت امام محمد باقر پرسید: «شما کاری انجام دادید که ما تا به حال ندیده بودیم کسی این کار را انجام دهد! علّتش چیست؟ من دیدم پنج ریگ در دست شما بود که سه تای آن به طرفی و دو تای آن به طرف دیگر پرتاب شد!» حضرت فرمودند: «بله، همینطور است؛ وقتی موسم حج میشود، دو نفر را از زیر خاک بیرون میآورند و در جمرات قرار میدهند. مردم با چشم آنها را نمیبینند، ولی ما با چشم، اینها را میبینیم؛ اینها را غیر از امام عادل کسی نمیبیند. اوّلی را با دو ریگ زدم و دوّمی چون خبیثتر از اوّلی بود، با سه ریگ، رمی نمودم.»
از این روایت معلوم می شود که با گمراهان و گمراهکنندگان نیز باید مبارزه شود و امام باقر(ع) با رمی خودشان، این پیام را به ما رساندهاند.
پی نوشت ها:
(۱) هود / 18: «هان، لعنت خدا بر ظالمان باد.»
(۲) علل الشّرائع، ج 2، ص 437.
(۳)همان
(۴)تفسير القمي، ج 2، صص 226-225.
(۵)يوسف / 53.
(۶)قيامت / 4-1: «نه، سوگند به روز رستاخيز، و [باز] نه، سوگند به نفس ملامتگر [كه زنده مىشويد]. آيا انسان مىپندارد كه هرگز استخوانهايش را جمع نخواهيم كرد؟ چرا، در حالى كه قادريم بر اين كه سر انگشتان او را هم بازسازيم.»
(۷)يوسف / 83: «گفت: [چنين نيست] بلكه نفس شما كارى را براى شما آراسته است. صبرى جميل [لازم است].»
(۸)الكافي، ج 2، ص 340.
(۹)رعد / 28: «آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرام گيرد.»
(۱۰)عدّة الدّاعی، ص 314.
(۱۱) ناس / 6-1: «به نام خداوند هستى بخش مهربان، بگو پناه مىبرم به پروردگار مردم. به فرمانرواى مردم، به معبود مردم، از شرّ وسوسهگر پنهان شونده [و بازگردنده]، آن كه در سينههاى مردم وسوسه مىكند، از پريان و آدميان.»
(۱۲)بحار الأنوار، ج 27، صص 306-305؛ بصائر الدرجات، صص 307-306.
منبع
- سلسه مباحث تفسیری حکمت بندگی:آیت الله سید حسن فقیه امامی (جلد اول)ص۱۸۳−۱۹۲