حکمت وقوف در عرفات (۱)
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ 0 فرهنگ و اجتماعوجه تسمیهی سرزمین عرفات
بحث در رابطه با فلسفهی حج بود. راجع به «عرفات» كه محلِّ شناخت است، قبلاً توضیحات مختصری ارائه شد. حكمت وقوف در سرزمین عرفات چيست؟ به چه مناسبتي اسم آن سرزمین را عرفات گذاشته اند؟
عرفات از ريشهی «عرفه» است. در وجه تسميه ي سرزمین عرفات، مسائل مختلفي گفته شده است، که ذیلاً به دو مورد آن اشاره میگردد:
يكي اينكه محلّ «شناخت» خداست. شايد فلسفه ی وقوف هم اين است كه ما اجمالاً شناختي نسبت به ذات اقدس حق پيدا كنيم، تا مقدّمهای برای ملاقات با پروردگار در طواف خانه ي كعبه باشد.
بعضي هم گفتهاند: آنجا محلّ ملاقات آدم و حوّاست. بعد از اينكه حضرت آدم و حضرت حوّا(ع) از بهشت خارج شدند و از هم فاصله گرفتند، حوّا در يك گوشه اي و آدم در گوشه ي ديگري از اين كرهی زمين قرار گرفتند و دنبال هم مي گشتند و در عرفات به هم رسيدند.
به هر حال آنچه مورد بحث است اينكه: در این زمان و سرزمین، یعنی روز عرفه و سرزمین عرفات، «شناخت و معرفت» خداوند بسیار مهمّ است.
معرفت خداوند متعال
یکی از دعاهاي معروف و معتبری که بر خواندن آن در همهی مواقع تأکید شده است، این دعا میباشد:
«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي
رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي »
خدايا خودت را به من بشناسان؛ زيرا اگر تو خودت را به من نشناسانى، من رسولت را نشناسم. خدايا تو پيغمبرت را به من بشناسان، زيرا اگر تو پيغمبرت را به من نشناسانى، من حجّت تو را نشناسم. خدايا حجّت خود را به من بشناسان، زيرا اگر تو حجتت را به من نشناسانى، از طريق دينم گمراه ميشوم.(۱)
در این دعا، از خداوند میخواهیم كه: خدايا! خودت را به ما معرّفي كن. يعني، دل ما مي خواهد تو را شناسايي كنيم. به قول طلبه ها: «معرِّف بايد أجلي باشد»؛ معرّفيكردن خداوند كار همه كس نيست. ما اگر بخواهيم نسبت به پروردگار هستی شناخت پيدا كنيم، چه كسي را پيدا كنيم كه به اندازهی خدا، خدا را بشناسد؟ حتّي پيامبر اسلام(ص) موقعي كه با خداوند مناجات ميكنند، میفرمایند:
«ما عَرَفناك حَقَّ مَعْرَفتِك»
ما انسانها آن طوري كه بايد و شايد، تو را نشناخته ايم. (۲)
خدا را چه كسي بايد معرّفي كند؟ عرفا، فلاسفه و متكلّمين، هركدام از ديدگاهي خدا را شناسايي كردهاند؛ ولي ما معتقد هستيم اگر بخواهيم خدا را آنطوري كه هست، بشناسيم، هيچ كس بهتر از خود خدا نميتواند خودش را به ما معرّفي كند؛ پس در این دعا، از خداوند ميخواهيم كه خودش را به ما معرّفي نماید. آن خدايي كه انسانها معرّفي مي كنند، غالباً كمبودهايي دارد؛ زیرا هر انسانی متناسب با فکر خود به معرّفی خدا میپردازد. ولي خداوند متعال، در سورهی توحيد، كه «شناسنامه ي خداوند» است، خود را اینگونه معرّفي مي كند:
﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾
به نام خداوند هستى بخش مهربان. بگو حق اين است كه خدا يگانه است. خدايى كه همه، نياز بدو برند. نزاده و زاده نشده است و او را هيچ همتايى نباشد.(۳)
اين سوره ي كوچك، خداوند را به «يگانگي» معرّفي کرده و هشت نوع شرك را رد ميكند. مسيحي ها مي گويند: «عيسي مسيح» پسر خداست! يهوديها مي گويند: «عزير» پسر خداست! زرتشتيها معتقدند: دو خدا به نام «يزدان» و «اهريمن» وجود دارد و ... اينها را چه كسي معرّفي ميكند؟ مردم وقتي از جانب خود خواستند خدا را معرّفي كنند، به اين اشتباهات برخورد كردند. ولی وقتی خداوند متعال خود را معرّفي میكند، ميفرمايد: ﴿لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ﴾؛ خداوند فرزند ندارد و از كسي زاييده نشده است. عيسي و عزير نمي توانند فرزندان خدا باشند، يزدان و اهريمن معنا ندارد؛ خداوند يكي است و شريك ندارد. خداوند همه ي اين اشتباهات را با يك سوره ي كوچك رد مي كند. به همین علّت، ما از خودِ خدا مي خواهيم و مي گوييم: خدايا هيچكس به ذات و صفات تو آگاهتر و واقفتر از خودت نيست، پس خودت را به ما معرّفي كن.
معرفت رسول خدا(ص)
«فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ»؛ خدايا تو اگر خودت را به ما معرّفي نكني، ما شناختي هم نسبت به پيامبرت پيدا نمي كنيم. چون پيغمبر(ص) وابسته به خداست و پيغام خدا را مي آورد. اگر ما خدا را نشناسيم، رسول او را هم نمي شناسيم؛ همانطوركه منصور بن حازم نزد امام صادق(ع)آمد و گفت: من فهميده ام كه خدايي هست و اين خدا نسبت به بعضي چيزها خشم و غضب دارد و نسبت به برخی چیزها رضايت؛ من و همچنين انسانهايي كه در حدِّ من هستند، ارتباطي با خدا ندارند. از يك راهي ما بايد بفهميم كه خدا نسبت به چه چيزهايي غضب يا رضايت دارد؟ بنابراين نياز است كه خداوند نمايندگاني را بفرستد كه آن نمايندگان خدا را به ما معرّفي كنند و موارد غضب يا رضايت خدا را به ما بفهمانند...(۴) بنابراين خداوند بايد پيغمبرش را به ما معرّفي كند.
پروردگار متعال، در قرآن شریف، انبیاء و رسولانش را با این نشانهها به ما معرّفي ميكند:
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ﴾
به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان [حق و باطل] نازل نموديم.(۵)
«معجزات»، «بيّنات» و «نشانههایی» از جانب خداوند، به انبياء(علیهم السلام) داده مي شود كه نشان دهد آنها از جانب خدا مبعوث شده اند. به بركت اين آيات و بيّنات، خداوند پيغمبرانش را به همهی انسانها معرّفي مي كند. اگر خدا رسولانش را با علامات و نشانهها معرّفي نمي كرد، ما نميتوانستيم انبياء را از غير انبياء تشخيص دهيم. پس خدايا! اگر تو را نشناسيم، پيغمبرت را هم نخواهيم شناخت.
خداوند متعال، پيغمبر برگزیدهی خود را با معجزات و آيات قرآن معرّفي كرده است. خود آيات قرآن، معجزه است و تمام مشخّصات پیامبر(ص)، از طفوليّت تا مرگ را معرّفي كرده است؛ مثلاً براي معرّفي آباء و اجداد پيغمبر اکرم(ص)ميخوانيم:
﴿وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ﴾(۶)
ما مي بينيم كه تو چگونه در صلب و رحم پدران و مادران منتقل شدي كه تمام اينها در مقابل خداوند سجده مي كردند و اهل ايمان بودند؛ يعني همه ي آباء و اجداد پيغمبر و مادراني كه نطفه ي آن پدران را مي پذيرفتند، «باايمان» بودند.
در زیارت وداع پیامبر گرامی(ص) ميخوانيم:
«أشهَدُ يَا رَسُولَ اللّه أنّكَ كُنتَ نُورًا فِي الأصلابِ الشّامِخَة وَ الأرحَامِ المُطَهَّرَة لَم تُنجِسكَ الجَاهِليَّةُ بِأنجَاسِهَا وَلَم تُلبِسكَ مِن مُدلَهِمّاتِ ثِيَابِهَا »
ای رسول خدا، گواهى ميدهم كه شما نورى در صلبهاى پاك و بلند و رحمهاى طاهره و پاكيزه بودى، بدیها و زشتیهای جاهلیّت به شما نرسیده و بدان آلوده نگشتهاید. (۷)
البته اهل سنّت معتقد نيستند كه آباء و اجداد و امّهات پيغمبر(ص)الزاماً مسلمان بودند، مگر عدّه اي از علماي بزرگ آنها، مثل «سيوطي» كه كتاب مستقلّي در ايمان آباء و اجداد پيغمبر(ص) نوشته است. ولي اهل سنّت غالباً قبول ندارند و به همين دليل، قبر عبدالله پدر پيغمبر را در مدينه صاف كردهاند و اثر آن را محو نموده اند. قرآن کریم ميفرمايد:
﴿أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى، وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى، وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى﴾
مگر نه يتيمت يافت و پناه داد؟ و سرگشته ات يافت پس راه نمود؟ و محتاجت يافت و بى نياز كرد؟(۸)
خداوند مي فرمايد: آيا ما تو را پناه نداديم در حالي كه يتيم بودي؟! وقتيكه حضرت محمد(ص)هنوز به دنيا نيامده و در رحِم مادر بودند، پدرشان را از دست دادند. پس از تولّد نیز، بنا بر اختلاف تواريخ، دو يا چهار یا شش سال از عمر پيغمبر(ص) نگذشته بود، كه مادر خود را از دست دادند، تا خداوند مستقيماً تربيت ایشان را بر عهده بگيرد. اميرالمؤمنين(ع)در نهج البلاغه ميفرمايند:
«وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ »(۹)
از دوران شير خوارگي پیامبر اکرم(ص)، خداوند بزرگترين فرشتهی خود را مأمور نمود تا هر روز مكارم اخلاق را به پيغمبر(ص) تعليم دهد و خداوند به وسيله ي آن فرشته، پيغمبر(ص)را در كلاس الهي، تربيت نمود. در حقیقت با این کار، خداوند به ایشان، پناه داد: ﴿أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى﴾.
﴿وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى﴾؛ «ضالّ» يعني چه؟ کلمهی «ضالّ» دو معنا دارد: يكي به معنای «گمراه» میباشد، كه فرد در راه درست قرار گرفته است، ولي سپس به راه كج مي رود. مفهوم دوّم کلمهی ضالّ، به معنای کسی است كه اصلاً راه را بلد نيست؛ پيغمبر اسلام(ص)بلد نبودند:
﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ (۱۰)
و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت.(۱۰)
خدا به وسيله ي آن فرشته و يا وحي، پيغمبر(ص)را رشد و تعليم داد؛ ای پیامبر! تو راه را بلد نبودي و ما راه را به تو ياد داديم: ﴿وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى﴾. البته بعضي از مفسرين، اينگونه تفسير كرده اند كه: پيغمبراکرم(ص)در كودكي گم شدند و ابوطالب(ع)خيلي نگران شدند؛ لذا مشرکان را تهديد كردند که مباداکسی آزاری به پیامبر رسانده باشد و بالأخره صبح هنگام، پيغمبر(ص) را پيدا كردند؛(۱۱) البتّه بعيد به نظر مي رسد صرفاً اين معنا منظور باشد، مطلب بالاتر از اين حرفهاست.
﴿وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى﴾: معلّم واقعيِ پيغمبر اسلام(ص)«خداوند» است. ﴿وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى﴾: پیامبر در کودکی فقير بود و خداوندِ بینیاز، او را تو را غنیّ و بي نياز كرد. اينگونه مرحله به مرحله، خداوند در قرآن کریم، او را معرّفي مي كند. مثلاً در يك سوره خداوند مي فرمايد: ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ﴾(۱۲) ؛ پيغمبر(ص)نمايندهی خداست و او را به عنوان «رسول خدا» معرّفي مي كند. يا در موارد عديده اي در قرآن، خطابات خداوند به پيغمبر(ص)میباشد: آنجايي كه خداوند بايد چيزهايي را به پيغمبر(ص)هشدار یا تذکّر دهد، میفرماید: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾(۱۳)، ﴿يا أَيُّهَا النَّبِي﴾(۱۴) و ... و خلاصه خداوند در همهجا، راهنمای پيغمبر اسلام(ص)بود.
علما و دانشمندان، در مورد آیات قرآن کریم، بحثي دارند كه میگویند: روي سخن اين قرآن با شش هزار و دویست و اندي آيه، پیغمبر گرامی هستند و قطبالخطاب قرآن، پيغمبر خداست. از اوّل قرآن که مي فرمايد:
﴿الم، ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾(۱۵)
«كاف» کلمهی «ذلك» خطاب به پيامبر است، تا برسد به آخر قرآن، كه هر چهار سوره، با «قُلْ»، خطاب به پیغمبرگرامی(ص) آغاز میگردد: «اي پيغمبر! تو بگو...»
بنابر اين روي سخن تمام آيات قرآن شریف؛ با پيغمبر(ص)است؛ وقتی در يك آيه مي فرمايد: «قُلْ»، و به دنبال آن آياتی را مطرح مي كند، همه ي اينها در مقام راهنمايي پيغمبر اكرم(ص)است. مثلاً در يك جايي پيغمبر(ص) زن و كنيز خود را بر خود حرام مي كند، خداوند به او هشدار مي دهد:
﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ﴾؟(۱۶)
غرض اينكه خداوند پيغمبر(ص) را معرّفي مي كند و خطاب به ایشان میفرماید:
﴿وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾(۱۷)
و به راستى تو بر خُلق و خوى بس بزرگى هستى.
پيغمبراکرم بهترين و والاترين مراحل اخلاقي را دارا هستند و يك انسان كامل میباشند. خداوند به ما دستور مي دهد:
﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة﴾(۱۸)
قطعاً براى شما در [رفتار] رسول خدا سرمشقى نيكوست.
پيغمبر(ص) الگوي خوبي است. يعني خداوند يك خطكش براي ما قرار داده است تا زندگي خود را با اين خطكش تنظيم كنيم؛ اين خطكش اخلاق، گفتار و كردار نبیّ مکرّم اسلام(ص) میباشد.
يكي از بهترين كتابها براي معرّفي رسول خدا، «قرآن كريم» است. خواسته ي ما از خدا اين است كه: خدايا تو اين پيغمبر را به ما معرّفي كن، زیرا ما قدرت درك و شناخت ایشان را نداريم. مردم در زمان خود پیامبر(ص) ، به شخصیّت و مقام ایشان توجّهي نداشتند و پشت ديوار خانه ي پيغمبر(ص) داد و فرياد مي كردند و متوجّه نبودند كه اين پيغمبر خداست و بايد ملاحظه كنند، لذا خداوند مي فرمايد: چرا اينگونه صحبت مي كنيد؟ فكر ميكنيد پيغمبر با ديگران برابر است؟ بين پيغمبر و ديگران فرق بگذاريد.(۱۹)
الآن هم ما مسلمانها پيغمبر را به درستي نمي شناسيم! دانشمندان خارجيِ غيرمسلمان، امروزه وقتی روي شخصیّت پيغمبر قضاوت مي كنند، چون خداوند و پيغمبر را قبول ندارند، پيغمبر(ص) را بهعنوان يك «نابغه» معرّفي مي كنند و حال اينكه بين پيغمبر و نابغه، فرقهاي زیادی هست. خدا مرحوم «دكتر پاكنژاد» را رحمت كند، در كتاب «اوّلين دانشگاه و آخرين پيامبر»، فرقهای بين پيغمبر و نابغه را بيان كرده است.
امّا چون غیرمسلمانان معناي پيغمبري را درك نمي كنند، حدّاکثر، پيغمبر را نابغه معرّفي مي كنند. دانشمندان غربي تصوّرشان از پيغمبر همين است. قرآن را كه ورق بزنيد، معلوم مي شود پيغمبر كيست؟ پيغمبر، يعني كسيكه اگر اينجا نشسته باشد و با انگشت خود اشاره كند، ماه به دو نيم مي شود: ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾(۲۰) . پيغمبر يعني كسي كه به معراج مي رود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى﴾(۲۱) و میتواند به اوج قرب الهی برسد: ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى، فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾(۲۲). اين پيغمبر است كه بر جهان هستي سلطه دارد. پس خداوند بايد او را معرّفي كند، و الاّ ما نمي توانيم بفهميم او چه كسي است.
(۱)الکافی-ج ۱- ص۳۳۷
(۲)بحارالانوار-ج۶۸−ص۲۳
(۳)اخلاص:۱−۴
(۴)الكافي، ج 1، ص 188: «عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ الْخَلْقُ يُعْرَفُونَ بِاللَّهِ قَالَ صَدَقْتَ قُلْتُ إِنَّ مَنْ عَرَفَ أَنَّ لَهُ رَبّاً فَقَدْ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَعْرِفَ أَنَّ لِذَلِكَ الرَّبِّ رِضًا وَ سَخَطاً وَ أَنَّهُ لَا يُعْرَفُ رِضَاهُ وَ سَخَطُهُ إِلَّا بِوَحْيٍ أَوْ رَسُولٍ فَمَنْ لَمْ يَأْتِهِ الْوَحْيُ فَيَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَطْلُبَ الرُّسُلَ فَإِذَا لَقِيَهُمْ عَرَفَ أَنَّهُمُ الْحُجَّةُ وَ أَنَّ لَهُمُ الطَّاعَةَ الْمُفْتَرَضَةَ ...»
(۵) حديد / 25.
(۶)شعراء / 219: «و حركت تو را در ميان سجده كنندگان [مىبيند].»
(۷) اقبال الاعمال، ج 3، ص 103.
(۸)ضحی / 8-6.
(۹)نهج البلاغه، خطبه 192
(۱۰) نساء / 113.
(۱۱) ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 10، ص 766.
(۱۲)فتح / 29: «محمد فرستادهى خداست.»
(۱۳) مائده / 41.
(۱۴) انفال / 64.
(۱۵)بقره / 2-1: «الف، لام، ميم.آن كتاب [بلند مرتبه] هيچ ترديدى در آن نيست.»
(۱۶)تحريم / 1: «چرا براى كسب خشنودى همسرانت چيزى را كه خدا براى تو حلال كرده حرام مىكنى؟»
(۱۷)قلم / 4.
(۱۸)احزاب / 21.
(۱۹)حجرات / 5-2.
(۲۰) قمر / 1: «قيامت نزديك شد و ماه بشكافت.»
(۲۱)اسراء / 1: «1منزّه است آن كه بندهى خود را شبى از مسجد الحرام به سوى مسجد الأقصى كه حومه آن را بركت دادهايم سير داد.»
(۲۲) نجم / 9-8: «سپس نزديك آمد و نزديكتر شد.تا به اندازهى دو كمان يا نزديكتر گرديد.»
منبع
- سلسه مباحث تفسیری حکمت بندگی:آیت الله سید حسن فقیه امامی (جلد اول)ص۱۴۱−۱۴۸