حکمت های حضور در سرزمین منی: رمی جمره نماد مبارزه با شیطان
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ 0 فرهنگ و اجتماعحال ما به مکّه رفته ایم و می خواهیم به زیارت خانه ی خدا برویم و با خدا ارتباط برقرار کنیم؛ دو عاملِ «هوای نفس» و «شیطان» مانع و سدّ راهِ ارتباط ما با خداوند هستند. راهِ دور کردن آن ها، «رمی و سنگ زدن» است. این سه ستون که برای رمی مشخّص شدهاند، مراکزی هستند که وقتی حضرت ابراهیم(ع)میخواهند اسماعیل(ع)را ذبح کنند، شیطان در این مراکز حضور پیدا می کند. یک دفعه با ابراهیم، دفعه ی بعد با اسماعیل و دفعه ی بعد با هاجر ملاقات میکند، تا ببیند تیر فریب و نیرنگ او، در چه کسی کارگر میشود. شیطان وقتی به سراغ حضرت ابراهیم(ع) می آید، میگوید: آخر این هم کار شد که خودت بچّه ات را سر ببری و نابود کنی؟! حضرت ابراهیم(ع)گفت: وقتی خدا امر می کند، اختیار من و فرزند مرا دارد. خداوند حکیم است و بیجهت امر به چنین کاری نمی کند و من در مقابل امر الهی، هیچ ارادهای از خود ندارم.
هنگامی که شیطان از فریب حضرت ابراهیم(ع)مأیوس شد، به سراغ حضرت هاجرمی رود و می گوید: تو چگونه اجازه می دهی که ابراهیم فرزندت را سر ببرد؟! برخورد و اعتراض نسبت به او داشته باش! هاجر گفت: شوهر من معصوم است؛ پیغمبر خداست و من حقّ تعرّض به ابراهیم(ع)را ندارم و او بدون إذن و ارادهی خدا، آب نمی خورد؛ شیطان وقتی دید که حریف هاجر نمی شود و ایمان او آنقدر به خدا و شوهرش قوی است که حاضر است فرزندش ذبح شود، ولی از امر خدا تخلّف نشود، بهسراغ حضرت اسماعیل(ع) رفت و گفت: چرا اجازه می دهی پدرت تو را به قتل برساند؟ حضرت اسماعیل(ع)گفت: من میدانم که پدرم بیاذن و ارادهی خدا کاری نمی کند و من در مقابل امر الهی تسلیم محض هستم:
﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ ، وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ﴾(۱)
حضرت ابراهیم(ع)، حضرت اسماعیل(ع)و هاجر در جایگاه این سه ستون، شیطان را رمی کردند و حرف او را نپذیرفتند. حاجی وقتی می خواهد سنگ بزند و رمی کند، پیامش این است که: «حال که من میخواهم با خدا ملاقات کنم و شیطان مانع من میشود، من نیز با تأسی به حضرت ابراهیم(ع) سنگ برداشته و به طرف او میزنم. منکه شیطان را نمیبینم، بلکه جایگاه او را می بینم، این ریگها را میزنم تا شیطان را از سر راه خود دور کنم و به خدا پناه ببرم و با او ملاقات نمایم.»
برای رمی، «هفت» ریگ انتخاب می شود. این هفت ریگ کنایهای از «بینهایت» است؛ یعنی انسان آن جا اعلام میکند: حال که من تصمیم گرفتهام واقعاً با خداوند ارتباط برقرارکنم، دیگر گوش به فرمان هیچ شیطانی نمیدهم و با عمل، زبان و گفتار، حضور قلب و... اینها را رد میکنم تا دیگر مانعی بر سر راه ارتباط من با خداوند وجود نداشته نباشد.
قربانیکردن نماد مبارزه با نفس امّاره
انسان با رمیکردن، اعلام مبارزه و جنگ با شیطان میکند، تا این غول از سر راه رابطه با خدا برداشته شود. امّا نفس امّاره را چگونه از سر راه بردارد؟
برای مبارزه با نفس، می گویند: «قربانی» کنید! قربانی یعنی کاری کنید تا به خداوند نزدیک شوید. حیوان، سَمبُل شهوت و غضب است. انسان شهوت و غضب دارد، امّا در کنار آن عقل و ایمان نیز دارد که به واسطهی آنها، شهوت و غضب را مهار می کند. ولی حیوانات، فقط شهوت و غضب دارند و برای مهار آن، وسیلهای ندارند. حیوان مجسّمه ی شهوت و غضب است. حاجی کاردی برداشته و حیوانی را سر میبرد و با این کار، اعلام می کند که: «خدایا! من با این عمل، با نفس خود که مرکّب از شهوت و غضب است، مبارزه میکنم. برای ملاقات با خداوند متعال، روی هوای نفس پا گذاشته و نفسانیّات را قربانی می نمایم.»
وقتی این دو سدّ بزرگ، یعنی «شیطان» و «نفس امّاره» از سر راه برداشته شد، انسان به سوی خداوند متعال، قرب پیدا میکند و مورد توجّه او قرار می گیرد و اینگونه خود را برای طواف خانهی خدا آماده کند.
عمل دیگری که در منی انجام میشود، این است که برای اعلام بندگی، حاجی باید سر خود را بتراشد(یا تقصیر کند). با این کار، شخص میگوید: خدایا، حال که من موانع ارتباط با تو را از خود دور کردم، با تراشیدن سر خود، میخواهم اعلام کنم که سرباز تو هستم. سرباز وقتی میخواهد اعلام آمادگی کند، باید سر را بتراشد.(۲)
بعد از اینکه حاجی این سه عمل را در منی انجام داد، یعنی سنگ را به طرف شیطان پرتاب کرد، قربانی نمود و سر خود را تراشید، نشان می دهد که برای بندگی خداوند آمادگی دارد؛ پس از جانب باری تعالی، به او اجازه داده می شود که در خانهی خدا و مسجدالحرام حضور پیدا کند و کعبه، خانه ی خدای متعال را طواف کند. بنابر این، زمانی حاجی به آرزوی خود، یعنی ملاقات با خداوند می رسدکه اوّلاً: دشمنان را از سر راه بردارد، و ثانیاً: برای بندگی اعلام آمادگی کند. آن موقع به او اجازه داده میشود تا به زیارت حق تعالی برود.
حاجی وقتی به مکّه رسید، وظایف جدیدی به او محوّل می شود: باید طواف کند، نماز طواف بخواند، سعی بین صفا و مروه را انجام دهد و... هرکدام از این اعمال، فلسفه ای دارد که انشاء الله در مباحث بعدی، به شرح و توضیح برخی از آنها پرداخته خواهد شد.
پی نوشت:
(۱) صافات / 104-103: «پس وقتى هر دو [بر اين كار] تسليم شدند و پسر را به پيشانى بر خاك افكند، او را ندا داديم كه اى ابراهيم!»
(۲) وقتی پيغمبر اسلام(ص) از دنيا رفتند، حضرت علي(ع) به مردم اعلام کردند که هرکس طرفدار من است و حاضر است از من حمايت کند، فردا سرش را بتراشد و به مسجد بيايد. از ميان آن همه از مردم مدینه، فقط چهار نفر آمدند و بقيّه يا سکوت کردند يا زير بار نرفتند! اين واقعه، واقعاً يکي از مظلوميّتهاي حضرت علی(ع)بعد از پیامبر اکرم(ص) به شمار میرود.
منبع
- سلسه مباحث تفسیری حکمت بندگی:آیت الله سید حسن فقیه امامی (جلد اول)ص۱۶۸−۱۷۱